محل تبلیغات شما

دیگه .دیگه دوستش نداشتمبنظرم حسابی چروک و رنگو رو رفته شده بود.با این حساب دلم نمیومد با قیچی تیکه تیکش کنم و برای پاک کردن شیشه و گاز و سُفره ازش استفاده کنم.
گناه داشت.
اخه من ارزون نخریده بودمش
اووووه کلی برام با ارزش بود.
اخه اون نتیجه ی ۹ماه تحمل مامانو
چشم انتظاری بابا بود.
ولی ازش خسته شده بودم.
درش اوردم.
گذاشتمش توی چمدون.
رفت روی نردبون.گذاشتمش روی کمد تو پشتی ترین جای ممکن.
بی حوصلگی و کلافگی از روی نردبون اومدم پایین.
حالا دیگه نداشتمش تا حلال لبهام به سمت بالا بچرخه یا پایین.
چشمهام بی حسه بی حس بود.
با یه مشت لباس مشکی از خونه بیرون زدم.
طبق معمول همیشه سرم پایین بود و قدمهامو میشموردم.
محکم باهاش برخورد کردم.
خواستم بی تفاوت از کنار رد شم.
گفتم ببخشید.
خواستم که برم.
دستمو محکم گرفت.
سرمو بالا اوردم

قابِ قلبِ بلورین♥️

هفته نامه ی عشق

بی ,روی ,اخه ,ازش ,اوردم ,گذاشتمش ,روی نردبون ,بود با ,یا پایین ,پایین چشمهام ,چشمهام بی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها